دو انگشتم را با شدت هرچه تمام تر
فرو می کنم، در گوش هایم
تا نشنوم فریاد مزورانه ی
آنان را
که خواستن را،
بودن را،
به بازی گرفته اند
با سرعت هرچه تمام تر
فرار می کنم
از با هوش هایی که به احمقی افتاده اند
اسیرِ
بازیِ جذابِ هوشمند بودن
عاشق بودن
جسور و نترس بودن
بازیِ جذابِ دوست داشتن!!
سفاهت ها، آن قدر "بودن"ها را دستمالی کرده است
که جز پوستی، پوستی پوسیده و مندرس، از آنها باقی نمانده است
دل خوش به پوست؟ ای کاش "بودن" به همین سادگی ها بود!
-
دور شو!
اینچه می بینم،
تو نیستی؛
خودت را به من
بازگردان
..
فرو می کنم، در گوش هایم
تا نشنوم فریاد مزورانه ی
آنان را
که خواستن را،
بودن را،
به بازی گرفته اند
با سرعت هرچه تمام تر
فرار می کنم
از با هوش هایی که به احمقی افتاده اند
اسیرِ
بازیِ جذابِ هوشمند بودن
عاشق بودن
جسور و نترس بودن
بازیِ جذابِ دوست داشتن!!
سفاهت ها، آن قدر "بودن"ها را دستمالی کرده است
که جز پوستی، پوستی پوسیده و مندرس، از آنها باقی نمانده است
دل خوش به پوست؟ ای کاش "بودن" به همین سادگی ها بود!
-
دور شو!
اینچه می بینم،
تو نیستی؛
خودت را به من
بازگردان
..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر