گفته بودم تا چند روز آینده اولین پستم رو می نویسم! اما فرصت شد که همین امروز تکه های پراکنده ذهن ام رو کنار هم بچینم.
می خواهم از دو دلی ای بنویسم که شروع به نوشتن کنی یا نه
چرایی ها........
براستی چرا می خواهم بنویسم؟
اینکه چه خواهم نوشت منظورم نیست
یا اینکه چگونه خواهم نوشت، به چه زبانی، در چه قالبی
این ها برایم کم تر جای سوال دارند
به این فکر می کنم که چرا بنویسم؟
اصلا باید نوشت؟
از من ی که عمرم را بدون چرای واضحی در ارتباط با دیگران گذرانده ام، این، همیشه سوالی چالشی بوده است.
همین نبود این چرایی ست که توانمندم ساخته ساعت ها در کنار یک نفر بنشینم، و هیچ با او نگویم.
سالیان سال با انسان هایی زندگی کنم، اما هیچ مراوده ای نکنم.
اینطور بودنم را کاملا درک می کنم؛ که نخواهم به ستیز اش بر خیزم. و محترم می دانم.
یکی صحبت می کند، چون نمی تواند نکند. اگر نکند، ناگفته ها در گلو خفه اش می کنند
یکی صحبت می کند و اصلا نمی داند چرا صحبت می کند
یکی صحبت می کند چون از حرف زدن لذت می برد
یکی حرف می زند، چون نشخوار کردن حرف هایش را سبب می شود
یکی حرف می زند، چون می خواهد حرف زدن بیاموزد
یکی حرف می زند، چون از حرف های دیگران ایده می گیرد
یکی حرف می زند، چون شناخت آدم ها را دوست می دارد. اینکه افراد مختلف چگونه فکر می کنند، چگونه تصمیم می گیرند
یکی حرف می زند، چون می خواهد بیآموزاند
یکی حرف می زند، چون ...
و یکی یکی های بسیار دیگر........
اما من چرا؟
مثل بسیاری چیزهای دیگر بر این باورم که سخن گفتن هم ابزاری یست که راندن اش بی چرایی، مهمل است.
بی چرایی تقویت کردن اش، بی معنا. آداب دارد، تکنیک های اثر بخش تر کردن دارد، سبک دارد، همه چیز برای توانمند تر کردن این ابزار هست، اما فقط ابزاری ست برای خدمت به آن چرایی.
اگر چرایی سخن گفتن، موزون باشد، زمان و کمی تلاش، رشد اش خواهد دارد. بلیغ و موثر اش خواهد کرد.
--
آن چرایی ها را دست کم هنوز نمی دانم. اما
می نویسم، چون او خواسته است
و این واقعا کافی ست.