ویژه زده

بعضی موقع ها حس هایی اونقدر قوی سراغ ات می آن
و تو رو توی خودشون غرق می کنن
که دیگه هیچی نمی فهمی
یه سرمستی ای که توی درون خودش بلعیده ست ات و بهت مجال هیچ چیز نمی ده

دلت می خواد بیان شون کنی

وقتی می شینی به نوشتن
می بینی چیزی نیست که بنویسی
نوشته نمی شه
یا من هنوز ضعیفم توی نوشتن
یا اون حس ها از جنس نوشتن نیستن
هر کدوم که باشه (میبینی بهبود فرآیند فکرم رو! فارغ از گزینه ها فکر پیش میره:دی)
می ذارم که همون جا که هستن باقی بمونن
یا شاید بهتر باشه بگم
می ذارم همون جا که هستم باقی بمونم؛ بلعیده شده

امید ام رو به این می بندم که همون جور که آدم هایی هستند که
بدون حضور فیزیکی توی اتاقم تونستن شکل جاپا روی دیوار اتاقم رو ببینن
این حس ها رو هم همون ها تماماً حس کنن...
شک نمی کنم...

۱ نظر: