می ی ی چک ک ک

یه پرنده اس، که از «پرواز خود» خسته اس،
"بن" بال اش رو بستن «دست دیروز»ها، نمی آد دیگه حتی بیادش فردا


يه مردابه
يه مردابه
يه مردابه،

يه مردابه
توي تن از «فراموشي»

يه چراغي
كه ميره رو به خاموشي،
نگردد شعله ور بيهوده ميكوشي...


- گاهی لایه هایی از "درک" توی وجود آدم ها اونقدر تعطیل ه که هیچ حتی "تصور"ی هم نمی تونن از یه موضوع داشته باشن. تا زمانی که به اون شناخت نرسیدیم که چطوری این لایه ها رو بیدار کنیم، شاید "تلاش" بی معنی باشه. طبیعت، بی نیاز از ما، کاری که باید رو، از راه و با وسیله ای که باید، بی هیچ تقلایی خواهد کرد.
- واووو، بیهوده هم از اون کلمه های دوست داشتنی ه ه ه ه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر