تجربه معکوس

تجربه مکرر یک الگو
مرا مظنون به این می کند
که خودم جذب کننده آن پدیده ها باشم
-
گویی آن الگو، جزیی از من شده است،
که تکرار نشدن اش را تاب نمی آورم
بی آنکه متوجه باشم، دل بسته شان ام
پدیدشان می آورم

- یاد گفته استاد کلاس ازدواج ام می افتم که می گفت آدم ها ناآگاهانه همسری را انتخاب می کنند که همان تجربه ای را به آنها ببخشد که در دوران کودکی داشته اند. اگر مدام مورد بی احترامی واقع شده باشند، کسی را بر می گزینند که مدام به آنها بی احترامی کند و حقیرشان دارد. او می گفت این آدم ها از سلطه گر بودن همسرانشان می نالند و مدام از آنها شکایت می کنند. اما ناآگاه اند از اینکه این خودشان اند که اینان را بخود جذب کرده اند و در کنار خود نگه داشته اند. این افراد همین مدام در چالش و مشغله های بیهوده بودن را ناآگاهانه دوست دارند! نظر او این بود که تنها راه رهایی از این الگوها، آگاهی از آنها ست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر